تعریف رشد،فصل سوم روانشناسی تربیتی،منبع آزمون آموزگاری ۱۴۰۲
معلمان موفق دانش آموزان خود را به درستی میشناسند و فعالیت های آموزشی و انتظاراتشان را بر ویژگی ها و توانایی های مختلف آنان منطبق میسازند. بخش مهمی از این شناخت در نتیجه مطالعه فرایندهای رشد یا تحول انسان کسب می.شود ما در این فصل و فصل بعدی آن جنبه از رشد که در ارتباط با آموزش و یادگیری بیشترین کمک را به معلم میکند یعنی رشد شناختی، مورد بررسی قرار میدهیم بدین منظور در فصل حاضر نظریه رشد شناختی پیاژه و در فصل بعدی نظریه های رشد شناختی ویگوتسکی و برونر را توضیح میدهیم اما پیش از اینها لازم است مفاهیم رشد و رشد شناختی را تعریف کنیم.
تعریف رشد:
منظور از رشد یا تحول تغییرات منظم و سازگارانه ای است که از لحظه بستن نطفه تا هنگام مرگ در فرد اتفاق میافتد . رشد انسان را میتوان از جنبه های مختلفی مورد بررسی قرار داد (۱) رشد جسمانی به تغییرات ایجاد شده در بدن فرد (ماهیچه ها، استخوان ها عصبی) و مانند این ها و نیز تغییراتی که در چگونگی استفاده فرد از بدن خود (مهارت های حرکتی) رخ میدهد گفته میشود. (۲) رشد شخصیت در بر گیرنده درک فرد از خود و تغییراتی است که در هیجان ها و اخلاقیات او صورت می پذیرد (۳) رشد اجتماعی به تغییراتی که در روابط فرد با دیگران صورت می پذیرد اشاره میکند (۴) رشد شناختی به تغییرات حاصل در اندیشه و شناخت فرد در طول زندگی اش گفته میشود شناخت همۀ جنبه های رشد کودک و نوجوان به معلم کمک میکند تا دانش آموزان خود را بهتر بشناسد اما از آنجا که شناسایی ویژگی های رشد شناختی به معلم در برقراری ارتباط سازنده با دانش آموزانش بیشترین کمک را میکند ما بررسی خود را درباره رشد بر جنبه های رشد شناختی متمرکز میکنیم.
تعریف رشد شناختی:
منظور از شناخت، دانستن، یاد گرفتن به یاد آوردن فهمیدن و اندیشیدن است. رشد یا تحول شناختی به تغییرات منظمی گفته میشود که در طول زمان در این فرایندها رخ میدهد.
هر چند که رشد یا تحول شناختی بنا به تعریفی که در اینجا از آن داده شد و یادگیری بنا به تعریفی که در فصل ۱ از آن به عمل آمد شبیه هم به نظر میرسند اما به رغم شباهت با هم فرق دارند درست است که هم رشد شناختی و هم یادگیری به تغییرات نسبتاً پایدار می انجامند، اما تغییرات یادگیری بیشتر از تغییرات تحولی از تجربه های مشخص و دقیق ناشی میشود. یک کودک از راه مشاهده و تمرین بستن بند کفش هایش را یاد می گیرد اما او مهارت های حرکتی مورد نیاز خود برای دستکاری نخ های باریک مثل بند ،کفش و یادآوری مراحل انجام اعمال را از راه رشد یا تحول کسب میکند به عنوان مثالی دیگر ،کودکان اعمال ساده ریاضی مانند . اعداد را به کمک آموزش معلم یاد می گیرند اما درک مفهوم عدد که امکان جمع و تفریق را به آنان میدهد یک توفیق تحولی است.
نظریه رشد شناختی پیاژه:
ژان پیاژه دانشمند سویسی یکی از پژوهشگران بنام در زمینه رشد کودک است. با این حال، کارهای نخستین پیاژه درباره زیست شناسی انجام گرفته است. وی در ابتدا علاقه چندانی به روانشناسی و آموزش و پرورش از خود نشان نمیداد در حقیقت او به شناخت شناسی (دانش شناسی) ژنتیک یا مطالعه چگونگی تحول دانش در انسان علاقه مند بود پیاژه از راه جمع آوری اطلاعات درباره رفتارها و اندیشه های کودکان در صدد بود که به شناسایی اعمال و افکار کودکان و بزرگسالان هر دو دست یابد به سخن دیگر پیاژه میخواست منشأ و چگونگی تکامل دانش را در نزد نوع بشر مطالعه کند و بدین منظور چگونگی رشد شناخت را در کودکان وسیله قرار داد. فرض پیاژه این بود که اگر بتواند بفهمد که چگونه دانش در نزد کودکان ساخته می شود، آن گاه خواهد فهمید که دانش چیست، زیرا ساختمان دانش ماهیت آن را نشان میدهد درست همان طور که ساختمان صندلی موادی را که صندلی از آن ساخته شده است نشان میدهد .
مفاهیم نظری:
در نظریه پیاژه تعدادی مفهوم زیربنایی وجود دارند که یادگیری آنها به درک خواننده از کل نظریه کمک میکند ما در زیر مهم ترین آنها را توضیح میدهیم:
تعادل یابی:
یکی از فرایندهای مهم رشد شناختی در نظریه پیاژه که سایر فرایندها به آن وابسته اند تعادل یابی است. طبق نظر پیاژه انسان به طور ذاتی علاقه مند است بداند که جهان چگونه کار میکند و نیازمند است که در تجربه های خود ،نظم ،ساختار، و قابلیت پیش بینی بیابد.همین نیاز است که پیاژه آن را تعادل مینامد و معتقد است که انسان همواره در جستجوی آن است منظور از تعادل یک حالت توازن شناختی بین درک ما از جهان هستی و تجربه هایمان است. بنا به گفته اگن و کاوچاک تعادل یابی یا عمل جستجو برای نظم و توازن به معنی مقایسه درک ما با جهان واقعی است.همین نیاز است که پیاژه آن را تعادل مینامد و معتقد است که انسان همواره در جستجوی آن است منظور از تعادل یک حالت توازن شناختی بین درک ما از جهان هستی و تجربه هایمان است. بنا به گفته اگن و کاوچاک تعادل یابی یا عمل جستجو برای نظم و توازن به معنی مقایسه درک ما با جهان واقعی است.وقتی که درک ما بتواند رویدادهایی را که مشاهده میکنیم تبیین نماید دنیا برای ما معنی میدهد و ما در حال تعادل قرار میگیریم. وقتی که درک ما نتواند رویدادهایی را که مشاهده میکنیم تبیین کند، نبود تعادل رخ میدهد و ما برانگیخته میشویم تا تبیین های دیگری را جستجو نماییم بی تعادلی نیروی محرک ما در رشد یا تحول است.
طرحواره:
گفتیم که بنا به نظرپیاژه همه ما انسان ها نیازمند فهمیدن جهان پیرامون خود هستیم همچنین وقتی که ما تجربه های تازه ای کسب میکنیم میکوشیم تا آنها را با آنچه از قبل میدانیم دمساز کنیم زمانی که ما قادر به انجام این کار هستیم به تعادل میرسیم؛ در غیر این صورت در بی تعادلی باقی میمانیم و باید اندیشه های خود را تغییر دهیم تا به تعادل دست یابیم. ما برای تعادل یابی، تجربه هایمان را در الگوهای منسجمی سازمان میدهیم که پیاژه به آنها طرحواره گفته است. طرحواره ها سنگ بناهای تفکر به شمار میآیند و به الگوهای سازمان یافته اندیشه و عمل که در تعامل بین انسان و محیط به کار میروند طرحواره گفته میشود . طرحواره ها را به صورت شبکه های ذهنی متشکل از مفاهیم وابسته به هم که بر اطلاعات تازه تأثیر میگذارند تعریف کرده اند. طرحواره ها در جریان رشد شناختی تغییر شکل میدهند در آغاز جنبه عینی و روانی – حرکتی دارند، مانند طرحواره دست دراز کردن و گرفتن اشیاء در کودکان خردسال؛ اما، در دوره های بعدی رشد به تدریج انتزاعی تر و پیچیده تر میشوند طرحواره ها بخش مهم محتوای همه موضوع های درسی دوران تحصیلات آموزشگاهی را تشکیل میدهند.
سازگاری جذب و انطباق:
در ضمن کسب تجارب مختلف زمانی فرا میرسد که طرحواره های موجود فرد قادر به پاسخ گویی به تجارب تازه او نیستند در این صورت تعادل فرد به هم میخورد و برای ایجاد تعادل دوباره لازم است طرحواره های خود را با تجربه های تازه دمساز کند و به فرایند دمساز کردن طرحواره ها و تجربه ها با یکدیگر به منظور ایجاد تعادل سازگاری گفته میشود سازگاری جنبه برخورد و سازش با محیط را در تعامل بین فرد و محیط نشان میدهد. وقتی که کودک می آموزد تا با محیط خود به طور مؤثر مقابله کند میگویند که وی با محیط به سازگاری میپردازد فرایند سازگاری به دو صورت جذب و انطباق (تطابق) انجام میگیرد. جذب مستلزم بروز پاسخی است که از پیش کسب شده مثلاً وقتی که کودک پستانکی را می مکد آن را به فعالیت مکیدن که از قبل میدانسته است جذب میکند. یا وقتی که عروسکی کاغذی را در دهان میگذارد و میجود میگوییم که کودک عروسک را به فعالیت جویدن جذب می کند. جذب وقتی صورت میگیرد که کودک چیزی را از محیط بگیرد و آن را جزئی از خود سازد. از نظر روانشناسی پیاژه جذب وقتی صورت میگیرد که شخص مطلب تازه ای را بر حسب مطالب آشنا ببیند، یعنی در موقعیتی تازه رفتاری را انجام دهد که در موقعیت های گذشته انجام میداده است. برای مثال کودکان یک منطقه دور افتاده روستایی که قبلاً هواپیما ندیده اند ممکن است با دیدن یک هواپیما آن را به یک ادراک آشنای قبلی جذب کنند و آن هواپیما را یک پرنده سفید بزرگ بنامند .
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.