یادگیری از طریق شناخت ،فصل اول فنون تدریس از سری منابع آزمون آموزگاری ۱۴۰۲
یادگیری از طریق شناخت :
بعضی از روان شناسان و متخصصان تعلیم و تربیت معتقدند که مفاهیم ارائه شده در یادگیری های واکنشی مجاورتی و شرطی شدن فعال اگر چه ممکن است کاربرد زیادی در پیوندهای محرک پاسخ داشته باشند اما برای توصیف و تحلیل روند یادگیری انسان در فرایندهای شناختی که منطقی، عقلانی و غیر تحکمی اند کافی نیستند. فرایندهای شناختی مستلزم ،بینش تفکر استدلال یا به کارگیری منطق قیاسی و استقرایی اند. آنها مغلول شناخت روابط بین محرک ها میباشند نه رابطه هایی بین آنچه که در اصطلاح، محرک ، پاسخ نامیده میشوند (تولمن ۱۹۴۹). این مثال تا حدی می تواند این مسئله را روشن کند فرض کنید علی با برادر کوچکش در پارک الاکلنگ بازی میکند او برای برقراری تعادل اهرم الاکلنگ)، سلسله فعالیت هایی را انجام میدهد و سرانجام از طریق استقرا متوجه میشود که برای برقراری تعادل اهرم باید گشتاور نیروهای وارد بر هر طرف نقطه اتکا برابر باشد( اصل اول)، و سپس بر اثر تجربه در می یابد که عامل ایجاد ،برابری حاصل ضرب نیروی وارد بر هر طرف وزن هر فرد در فاصله فرد از نقطه اتکاست (اصل دوم) در نتیجه با توجه به دو اصل ذکر شده درک میکند برای اینکه الاکلنگ در حال تعادل قرار گیرد، برادر کوچکش باید نسبت به او دورتر از نقطه اتکا بنشیند در نهایت او به ماهیت تعادل و رابطه بین نیروها و فاصله ها در اهرم پی میبرد. اجازه دهید مسئله را از نگاه نظریه پردازان رفتارگرا (محرک – پاسخ) بررسی و تحلیل کنیم. اگر مجموعه ای از وزن ها و فاصله ها را از نقطه اتکا محرک فرض کرده توجه و کوشش علی را برای پیش بینی تعادل یا عدم تعادل به عنوان پاسخ در نظر بگیریم تعادل واقعی تقویت کننده پاسخ ها خواهد بود. یعنی پاسخ ها توسط تعادل واقعی تقویت خواهند شد. از مجموع محرک های متوالی پاسخ ها و تقویت کننده ها ممکن است نتیجه گرفته شود که علی در نهایت ناگهان از طریق محرک پاسخ به مفهوم تعادل بی میبرد و آن را می آموزد. اما به عقیده روان شناسان ،شناختی رفتارگرایان در تبیین چنین رفتاری بسیاری از اصول و نکات مهم دخیل در یادگیری را نادیده میگیرند. به نظر میرسد در تمام رویکردهای رفتاری ادراک بینش و شناخت دانش آموزان از روابط بین عناصر درموقعیت نادیده گرفته میشود.فرایندهای ذهنی در نظریه های یادگیری روان شناسان شناختی اهمیت دارد اما در نظریه های رفتارگرایی به فراموشی سپرده شده است. در دیدگاه شناختی ایجاد موقعیت مناسب برای پرورش ادراک و تشخیص روابط از نکات مهمی است که معلمان باید در فرایند آموزش یادگیری به آنها توجه کنند. مخصوصاً چنین فرایندی هنگامی مهم و مفید است که روابط به صورت تحمیلی دریافت یا آموخته نشوند. ساختار ایده ها باید روابط موجود را تعیین کنند. یک چنین رابطه معنی دار یا غیر تحمیلی بین عناصر موجود در برنامه درسی نه تنها در فیزیک وریاضیات بلکه در تمام علوم و حتی علوم انسانی و مطالعات اجتماعی باید حاکم باشد. چگونگی درک دانش آموزان از روابط یا کسب بینش در فرایند فعالیت های آموزشی، یکی از مسائل مهم و مورد مطالعه در حوزه نظریه شناختی است. روان شناسان شناختی تأکید بر جنبه تقویت رفتار در فرایند یادگیری، آن گونه که رفتار گراها تأکید می ورزند ندارند. برعکس، آنها بر کسب ادراک، شناخت مطلوب، بازسازی ،اندیشه و درک روابط تأکید میورزند چه این مفاهیم از طریق معلم یا کتاب درسی ارائه شده یا دانش آموزان آن را به طور قیاسی از آزمایش ترکیب های مختلف روابط استنتاج نمایند.
در این پژوهش تعدادی از موضوعات در قالب جملات مختلف در زمان متفاوت ارائه می گردید مثلاً:
مورچه ژله را خورد
ژله شیرین روی میز بود.
مورچه در آشپزخانه بوده.
پس از مدتی آزمایش کننده موضوع را از آزمایش شوندگان پرسید. آنها با اطمینان از اینکه آن جملات را قبلاً شنیده یا دیده اند پاسخ میدادند؛ مثلاً می گفتند: «مورچه های آشپزخانه، ژله شیرینی را که روی میز بود خورده اند. اگرچه این جمله و مفاهیم آن جملاتی نبودند که در فرایند یادگیری ارائه شده بود، اما آزمایش شوندگان با سطح بالایی از اطمینان جمله پیچیده جدید را ارائه میدادند تعبیر و تفسیر چنین پدیده ای در واقع همان ترکیب ایده هاست. جمله جدید ارائه شده آن جملاتی نبودند که در حافظه ذخیره شده بودند. برعکس آن جملات ساده ذخیره شده به صورت ایده ای پیچیده ارائه می شدند این امر بیانگر ارتباط پیچیده بین رویدادهایی است که انسان به خاطر می آورد. مفاهیم و موضوعات خارج از آنچه آموخته شده اند معنی می سازند. آنها به طور شناختی حوادث را بازسازی می.کنند افراد درجه و اعتبار تولید جدید را با اطمینان اما به طور نادرست براساس آنچه که قبلاً دیده و شنیده اند تعیین می کنند. این تغییرات پنهان در ساختار شناخت همان مسائلی هستند که نظریه پردازان شناختی به کشف آن علاقه نشان میدهند لذا معلمان میتوانند با استفاده از نتایج این تحقیقات به پرورش ادراک ها و شناخت های دانش آموزان بپردازند. آنها باید به دانش آموزان اجازه دهند خود شخصاً به چنین ادراکی برسند.
روش اکتشافی :
تمرکز بر روش اکتشافی قسمت الزامی مفهوم یادگیری در این نظریه نیست. اکتشاف به طور تصادفی در تاریخ تحول روانشناسی شناختی اتفاق افتاده است. روان شناسانی چون کهلر در آزمایش یادگیری بینشی میمون و ثرندایک از طریق آزمایش و خطا به آن پی بردند و سپس به وسیله جروم برونر، روان شناس بانفوذ، مورد تأیید و حمایت قرار گرفت – برونر کسی است که به «ساختار شناختی هم به عنوان هدف و هم به عنوان ابزار نگاه میکند. در مفهوم یادگیری از طریق ،شناخت ادراک ها نتیجه فرایندهای داخلی ذهن فرد در تعامل با ایده ها و پدیده هایی هستند که به وسیله محیط ارائه میشوند. بازسازی شناختی و بینش هرگز در مفاهیم رفتارگرایی محرک – پاسخ قابل توجیه نیست. نگاه کاهش گرایانه یا تجزیه تقطیری تجربه از نظر شناخت گرایان قابل پذیرش نمیباشد. تجربه شامل همه چیز است کامل و غیر قابل فراموشی بنابراین برنامه ریزان و مجریان برنامه های درسی باید با ارائه اهداف بهتر در بازسازی محیط آموزشی فرصتی برای ظهور درک و فهم و بینش شناختی دانش آموزان فراهم کنند. با تعمق و تأمل در مفاهیم و مثال های ذکر شده متوجه مزیت روش یادگیری از طریق شناخت نسبت به روش های دیگر خواهیم شد. اگر مسئله ای به صورت شرطی به دانش آموزان آموخته شود و آنها درک درستی از آن نداشته باشند تنها چیزی که از این رهگذر میاموزند راه حل مسئله است اما اگر قاعده ای را که راه حل مسئله بر آن استوار است به خوبی درک کنند میتوانند این قاعده را برای مسائل دیگر نیز به کار گیرند. بینش و درک و فهم به دانش آموزان کمک می کند که مسائل را به راحتی به حافظه بسپارند و آنها را به موقع به کار ببندند.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.