نظریه های انگیزش،فصل نهم روانشناسی تربیتی،منبع آزمون آموزگاری ۱۴۰۲
نظریه برانگیختگی:
باز هم یکی دیگر از نظریه های مربوط به انگیزش نظریه برانگیختگی است. برانگیختگی را میتوان به عنوان تغییر در ضربان قلب فعالیت مغزی و تنفس تعریف کرد. اجزای روانشناختی برانگیختگی در میزان تمرکز یا توجه منعکس می شود. بنابراین می توان برانگیختگی را معادل انگیزش دانست بدین معنی که برانگیختگی بیشتر یعنی انگیزش بیشتر و بالعکس اما موضوع به این سرراستی نیست؛ در حقیقت سطح برانگیختگی، پیچیدگی تكليف و اثر بخشی عملکرد به هم ارتباط دارند .
یکی از نظریه پردازان اولیه برانگیختگی،فیزیولوژیکی بر این باور است که تکالیف مختلف دارای سطوح برانگیختگی متفاوت اند برای مثال یک عادت ساده به خوبی تمرین شده میتواند در سطوح مختلف برانگیختگی در حد بهینه به عمل درآید در حالی که یک تکلیف بسیار پیچیده تنها در یک دامنه محدود برانگیختگی میتواند در حد بهینه عمل کند.
بنا به نظریه برانگیختگی هب ،اگر سطح برانگیختگی فرد بسیار بالا باشد، بر محیط به گونه ای عمل خواهد کرد که سطح برانگیختگی را کاهش دهد. برای مثال اگر دانش آموز مشغول مطالعه است و تلویزیون یک برنامه مهیج را ارائه میدهد ممکن است تلویزیون را خاموش کند و یا محل دیگری را برای مطالعه کردن انتخاب نماید در مقابل اگر سطح برانگیختگی پایین است مثلاً محیط بسیار ساکت است دانش آموز ممکن است رادیو را روشن کند، با دوستانش حرف بزند چای بنوشد یا کارهای دیگری انجام دهد به طور کلی وقتی که سطح برانگیختگی بسیار بالاست، کاهش دادن آن تقویت کننده است و زمانی که سطح برانگیختگی بسیار پایین است افزایش دادن آن تقویت کننده است .
نظریه انگیزش پیشرفت:
یکی دیگر از نظریه های مربوط به انگیزش که در روانشناسی پرورشی جای مهمی دارد نظریه انگیزش پیشرفت یا نیاز به پیشرفت است. منظور از انگیزش پیشرفت یا انگیزش موفقیت میل یا اشتیاق برای کسب موفقیت و شرکت در فعالیت هایی است که موفقیت در آنها به کوشش و توانایی شخصی وابسته است .
اسلاوین: افراد دارای انگیزش پیشرفت سطح بالا برای حل مشکلات و رسیدن به موفقیت بسیار کوشا هستند حتی پس از آنکه در انجام کاری شکست خوردند، از آن دست نمیکشند و تا رسیدن به موفقیت به کوشش ادامه میدهند. دانش آموزان دارای انگیزش پیشرفت سطح بالا همواره میخواهند موفق بشوند و آن را انتظار میکشند؛ و وقتی که شکست میخورند کوشش های خود را دوبرابر میکنند و به فعالیت ادامه میدهند تا موفق بشوند.
واضعان اصلی نظریه انگیزش پیشرفت اتکینسون کلارک و لوول هستند. آنها در کتاب معروف خود با عنوان انگیزه پیشرفت نوشتند بعضی افراد بلندپرواز تر از دیگران اند و برای کسب موفقیت در زندگی میکوشند.
پژوهش های انجام شده نشان داده اند که افراد دارای انگیزه پیشرفت زیاد در انجام کارها از جمله یادگیری بر افرادی که از این انگیزه بی بهره اند پیشی میگیرند برای ،نمونه مککللند دو گروه آزمودنی را که از لحاظ انگیزه پیشرفت با هم متفاوت بودند به انجام تکلیف واحدی واداشت تکلیف این بود که آزمودنیها حروف مخلوط شده ای را که به آنها داده میشد به کلمات معنی دار تبدیل کنند. در آغاز کار هر دو گروه دارای عملکرد مشابه بودند، اما با ادامه آزمایش گروه دارای انگیزش پیشرفت زیاد از گروه دارای انگیزش پیشرفت کم جلو افتاد. همچنین استییک در پژوهش های خود نشان داده است که دانش آموزان دارای انگیزش پیشرفت سطح بالا در کارهای مدرسه موفق اند.
در رابطه با اینکه انگیزش پیشرفت بالا به موفقیت می انجامد یا اینکه موفقیت موجب بالا رفتن سطح انگیزش میشود پژوهش ها نتایج مشخصی به دست نداده اند. آنچه معلوم شده این است که انگیزش پیشرفت در ابتدا تحت تأثیر تجارب فرد در خانواده است، اما پس از آنکه دانش آموز چند سالی در مدرسه کسب تجربه میکند موفقیت و انگیزش بر یکدیگر اثر می گذارند موفقیت اشتیاق برای موفقیت بیشتر را سبب میشود که این به نوبه خود موفقیت را به دنبال میآورد در مقابل دانش آموزانی که در نتیجه زحمات خود کسب موفقیت نمیکنند انگیزش برای موفقیت در آینده را از دست میدهند.
*نکته ای که در اینجا باید به آن اشاره کنیم این است که کسب موفقیت در تکالیف آسان برای افراد دارای انگیزش پیشرفت لذت بخش نیست بلکه کسب توفیق در تکالیف چالش انگیز برای این افراد مهم و افتخار آمیز است همچنین انجام تکالیف بسیار دشوار نیز مورد علاقه افراد دارای انگیزه پیشرفت سطح بالا قرار نمی گیرد. علت آن است که انجام تکالیف خیلی ساده افتخاری نصیب فرد نمیکند و تکالیف بسیار دشوار معمولاً به شکست منجر میشوند و این نیز افتخاری نصیب فرد نمی سازد.
نظریه انگیزشی نسبت دادن :
بنا به نظریه نسبت دادن (اسناد) چگونگی ادراک و تفسیر فرد از علت های موفقیت و شکست خودش از تعیین کننده های اصلی انگیزش او به حساب میآید. فرض این نظریه آن است که ما انسان ها می کوشیم تا به کمک دلایلی که برای رفتارهای خودمان و دیگران می یابیم آن رفتارها را درک کنیم. بنا به گفته وولفلک، نظریه نسبت دادن انگیزش به ما میگوید که چگونه تبیین ها توجيه ها و بهانه های فرد دربارۀ خودش و دیگران بر انگیزش او تأثیر میگذارند.
یکی از نظریه پردازان اصلی در حوزه نسبت دادن برنارد واینر است. او از روانشناسان پرورشی سرشناس است که نظریه نسبت دادن را به یادگیری و آموزش پیوند زده است.
جنبه های نسبت دادن:
بنا به نظریه واینر علت هایی که افراد برای شکست ها و موفقیت هایشان بر می گزینند دارای سه بعد یا سه جنبه زیر است:
1. مکان کنترل، یعنی موقعیت یا منبع علت موفقیت و شکست در رابطه با فرد (درونی یا بیرونی).
2.وضعیت پایداری یعنی ثابت یا متغیر بودن علت های موفقیت و شکست( پایدار یا ناپایدار).
3.کنترل پذیری یعنی در اختیار فرد قرار داشتن علت های موفقیت و شکست یا خارج از اختیار او بودن( قابل کنترل یا غیر قابل کنترل).
*هر یک از علت های موفقیت و شکست را میتوان در یکی از بعدهای سه گانه بالا قرار داد.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.