نظریه های هوش ، فصل دوازدهم روانشناسی تربیتی ، منبع آزمون آموزگاری ۱۴۰۲
نظریه هوش سه بخشی استرنبرگ
یکی دیگر از نظریه های هوش چندگانه نظریه رابرت استرنبرگ است. از نظر استرنبرگ، هوش از مجموعه ای مهارتهای تفکر و یادگیری تشکیل یافته است که در حل مسائل تحصیلی و زندگی روزانه مورد استفاده قرار میگیرند از نظر ،ادائل، ریو و اسمیت یکی از معروف ترین رویکردهای مربوط به تفکر درباره هوش نظریه سه بخشی استرنبرگ و گسترش تازه تر آن به نام هوش موفق است طبق این نظریه، هوش دارای سه چهره است:
تحلیلی، آفریننده (خلاق)، و عملی به توضیح مختصر هر یک از آنها در زیر توجه کنید:
هوش تحلیلی:
جنبه تحلیلی هوش به توانایی انسان در برخورد مؤثر با مسائل گفته می شود و معرف توانایی ،کلامی تفکر انتزاعی پردازش اطلاعات و سازماندهی به مطالب است. تواناییهای هوش تحلیلی زمانی مورد استفاده قرار میگیرند که شخص اطلاعات را تحلیل ارزشیابی مقایسه یا مقابله میکند.
هوش آفریننده:
جنبه آفریننده یا خلاق هوش تولید اندیشه های تازه پیشنهاد دادن روشهای نو برخورد متفاوت با مسائل و ترکیب کردن اطلاعات به راههایی جدید را شامل است.
رفتار هوشمندانه گاهی منعکس کننده توانایی فرد در برخورد مؤثر با یک موقعیت یا تکلیف جدید است و بعضی وقتها نشان دهنده توانایی او در برخورد با موقعیتها یا تکالیف آشنا به طور سریع و مؤثر است. در هر دو حالت تجربه های قبلی فرد نقش مهمی ایفا میکنند مورد اول یعنی برخورد مؤثر با موقعیتهای تازه بینش نامیده میشود مورد دوم یعنی برخورد مؤثر و سریع با موقعیتهای آشنا خودکاری نام گرفته است خودکاری به توانایی انجام کارها بدون نیاز به فکر کردن درباره آنها گفته میشود ادائل ریو و اسمیت در این باره گفته اند:
اسکی روی یخ مثال خوبی از خودکاری است. در آغاز ،یادگیری انجام این کار مستلزم مقدار زیادی کوشش شناختی است تا شخص بتواند راست بایستد اما پس از قدری کوشش حفظ تعادل به صورت خودکار در می آید و شخص میتواند به جنبه های دیگر فعالیت ورزشی خود بپردازد.
هوش عملی:
جنبه عملی هوش توانایی پرداختن به مسائل و مشکلات زندگی روزانه را شامل می شود این جنبۀ هوش بر زندگی کردن واقعی بیشتر از تفکر انتزاعی تأکید میکند. تواناییهای عملی به فرد امکان تمرین کردن کار بستن و استفاده از آنچه را که در موقعیتهای یا غیر رسمی یاد گرفته است میدهد سیانسیولو و استرنبرگ ۲۰۰۴، ص ۲۷). کسانی که دارای هوش عملی هستند میتوانند با جنبه های متغیر محیط خود سازگار شوند و در صورت لزوم به تغییر محیط خود اقدام نمایند تا آن را با نیازهای خود هماهنگ کنند. این افراد همچنین می فهمند که محیط زندگی آنان ممکن است بهترین محیط نباشد و در این صورت میکوشند تا محیط زندگی بهتری برای خود درست کنند.
نظریه هوشهای چندگانه گاردنر
هوارد گاردنر یکی دیگر از نظریه پردازان هوش چندگانه، نظریه ای وضع کرده شامل هشت نوع هوش متفاوت به نامهای زیر زبانی کلامی، موسیقایی، منطقی – ریاضی فضایی، بدنی – جنبشی ، طبیعت گرایانه، درک دیگران میان فردی و درک خود (درون فردی).
در نظریه گاردنر هوش به صورت توانایی حل مسائل یا ساختن چیزی باارزش تعریف شده است در این نظریه چنین فرض شده که در میان افراد از لحاظ هوشهای مختلف تفاوت وجود دارد. مثلاً فردی ممکن است در یکی از این هوشها بسیار توانا ولی در هوشهای دیگر چندان توانمند .نباشد از جمله دلایل گاردنر برای وجود هوشهای مختلف و جدا از هم استناد به شواهد حاصل از صدمه های مغزی (مثلاً سکته مغزی است که اغلب در نتیجه آن کار کرد یکی از نواحی مغز مانند زبان مختل میشود اما کارکرد سایر نواحی دست نخورده میماند.
هم گاردنر و هم استرنبرگ معتقدند که هوش در فرهنگهای مختلف به صورت متفاوت ظاهر می شود. برای مثال در فرهنگ آمریکا هوش فضایی احتمالاً در نقاشی، مجسمه سازی، یا هندسه نشان داده میشود اما در میان مردم کیکویو در کشور کنیا این هوش ممکن است در توانایی اشخاص در تشخیص دادن حیوانهای مختلف و شناسایی دامهای خود از میان دامهای کسان دیگر انعکاس یابد.
نظریه گاردنر الزاماً به ۸ هوش یا ۸ توانایی منحصر نمیشود. او معتقد است که احتمالاً بیش از ۸ هوش وجود دارد و در یکی از آثار خود هوش “روحانی و هوش وجودی هستی گرایانه را نیز مطرح کرده است. منظور او از طرح این هوشها اذعان به وجود تواناییهای اندیشیدن درباره پرسشهای بزرگ مربوط به معنای زندگی است.
هوش هیجانی:
مفهوم دیگری که در کنار نظریه های هوش چندگانه مطرح شده هوش هیجانی” یا ایکیو (EQ) است ـ در قیاس با آی کیو (IQ) که بعداً توضیح خواهیم داد هوش هیجانی را با هوش میان فردی یا درک دیگران در نظریه گاردنر معادل دانسته اند. بنیان گذاران نظریه هوش هیجانی پیتر سالووی و جان مایر هوش هیجانی را به گونه زیر تعریف کرده اند توانایی فرد در نظارت بر احساسها و هیجانهای خود و دیگران به منظور متمایزساختن آنها از یکدیگر و استفاده از این اطلاعات برای هدایت اندیشه و عمل خود.
به اعتقاد گولمن هوش هیجانی از چهار بخش زیرتشکیل یافته است:
1. کسب آگاهیهای هیجانی مانند توانایی جداسازی احساسها از اعمال
2. اداره هیجانها مانند توانایی کنترل خشم خود
3.درک ،هیجانها مانند تشخیص دیدگاه دیگران
4.اداره کردن روابط،مانند توانایی حل مشکلات مربوط به ایجاد و حفظ رابطه با دیگران
مفهوم هوشبهر:
در سنجش هوش با استفاده از آزمونهایی که به این منظور ساخته شده معمولاً نمره فرد با اصطلاح هوشبهر آی کیو (IQ) مشخص میشود هو شبهر یا بهرهوشی در ابتدا یک بهرخارج قسمت بود. بدین معنی که وقتی آزمون معروف آلفرد بینه به ایالات متحد آمریکا برده شد و در دانشگاه استانفورد مورد تجدید نظر قرار گرفت و نام آزمون هوشی استانفورد بینه به آن داده شد در این آزمون جدید نمرۀ هوشی هر فرد از تقسیم سن ذهنی یا سن عقلی او بر سن تقویمیاش و ضرب خارج قسمت در ۱۰۰ به دست میآمد و نام هوشبهر به آن داده شد.
انواع استثنایی ها:
هر چند که ما استثنایی بودن دانش آموزان را در رابطه با هوش به دو گروه عمده استثناییهای پایین یا عقب ماندگان و استثناییهای بالا یا سرآمدها و باقریحه ها تعریف کردیم اما در میان دانش آموزان افراد استثنایی دیگری نیز یافت می.شوند از جمله آنها میتوان به دانش آموزان دارای ناتوانیهای یادگیری نقصهای عضوی مانند نقص بینایی یا شنوایی و اختلالهای هیجانی اشاره کرد. اسلاوین درباره اینکه چه کسانی را میتوان دانش آموزان استثنایی ،نامید میگوید اصطلاح یادگیرندگان استثنایی را میتوان برای توصیف کسانی به کار برد که عملکرد ،جسمی ،ذهنی یا رفتاری آنها تا آن اندازه ازهنجار متفاوت است ـ چه بالا و چه پایین که برای رفع نیازهای خاص آنان خدمات ویژه لازم است.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.